روز 3 - بعد از طوفان دیدار

ساخت وبلاگ
سلام . تله دارم ... تله عاطفی

دیروز داغون بودما . صبحی میخائیل را در حیاط دیدم و سلام و رفت . اصلن داغون شدم . و بعدش احمدی .. قلبم درد می کرد . می دونستی نباشی شاید داغون بشم . می خواهم فکر کنم همونقدر که من فکر میک نم تو من را نمی بینی .. من را میبینی ..می بینی .. پر رنگ و...قوی .من آویزون تو هستم ؟ قراره به هم اضافه کنیم . میخائیل چی شد ؟ ما چی شدیم

دلم می خواد باشی ...یک کار مشترک

یک بودن

زیاده این

شاید دارم موج منفی بتو می فرستم ... باش

شادان باش

دلبر دیروز تمام بودم . قلبم درد می کرد.. کوچولوی وجودم آسیب دیده و تنهاست . کمک می خواد و دلش یک نوازش و مهربانی . آرزوی خوب و مهربون و نازم می خوام بغلت کنم که مبادا فکر کنی تنهایی من هستم .. خدا هست و تو هرگز در این راه تنها نمی مونی ..باور کن ..نگرانتم که اینقدر خودت را توبیخ می کنی ...آرزوی من نگران نباش همه چی بموقع رخ می دهد و خدا بهترین زمانها را برای تو می خواهد .. از ته دلم برات زندگی را با عشق می خوام .. نترس .. شجاع باش

بدون تو شبا پر از فکرهای فرداست .. پر از شادی و سلامتی

دلبر می خواهم هزینه بودنت را ... بودنم را درست بدهیم .. می خواهم یاد بگیرم .. یادت باشه من سنم دیگه سن لوس بازی نست .. دلم ی مخواد دست به دست کودک درونم با تو .. با بالغ و والد درونم به شادی طی کنیم راه را

+ نوشته شده در  یکشنبه سوم دی ۱۳۹۶ساعت 14:8&nbsp توسط تصرف عدوانی   | 

نقل این صحبتا نیست ،داستان تفاوتها است ....
ما را در سایت نقل این صحبتا نیست ،داستان تفاوتها است . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tasarofodvani بازدید : 164 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 13:50