خواب خوب 17 تیر ماه

ساخت وبلاگ
دم دمای صبح خواب ایمان را دیدم . پشت من ایستاده بودم و من نمی دانستم .. خسته شدم از ایستادن و دلم می خواست به جایی تکیه بدهم انگار داشتیم چیزی را تماشا می کردیم .. یهو گفت به من تکیه بده .. من هستم من پشت تو ایستادم و من خودم را رها کردم تو بدن اون .. بعد دیدم من دراز کشیدم و اون سرش را آورده تا نزدیک صورت من .. حس خوبی بود . انگار میخواست ببوسه .. آنقدر نزدیک بود که می تونستم تو چشماش مستقیم نگاه کنم . نمی دانم شاید خیلی یادم نیست ... ولی هر چی بود حس خوبی داشت صبح من خیلی شادان برخیزیدم . 

نقل این صحبتا نیست ،داستان تفاوتها است ....
ما را در سایت نقل این صحبتا نیست ،داستان تفاوتها است . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tasarofodvani بازدید : 164 تاريخ : سه شنبه 19 تير 1397 ساعت: 18:08