اتفاقات عجیب

ساخت وبلاگ
راستش نمی دانم داره چه اتفاقی می افته .. شادی جان کارش درست میشه و می رود به کانادا ووو خوب من یک طورهایی تنها می شوم . اوضاع در عرصه خیلی عجبیه به معنای واقعی حقیقی رد داده و شرکت رو هواست و من باید بهترین تصمیم را برای خودم بگیرم . فکر می کردم که من و نادیا و گروه داریم خیلی خوب پیش می رویم ولی یهویی شد ... همه آرزوهامون یهو داره رنگ  می بازه و من برام خیلی عجیبه . چرا مانی وخمر ومهیار اینقدر عجیب رفتار می کنند ؟ واقعن جای سوال داره این همه کینه نسبت به شرکت و برخورد داغون درسته آیا ؟ اصلن نمی فهمم مانی وو خمر را .. حتی برخورد مهیار را هم نمی مفهمم که چرا یهو اینقدر زود و تند و گرم آمد و بعد گذاشت رفت .. برای جواب دادن کلی معطل می کنه ... اصلن مثل قبل نیست .. پس فکر کردم منم بذارمش کنار این مرض چک کردن هم کنار می خواهم بذارم . و باید دوباره و رابطه ای بهتر شروع کنم .. من می دونم رابطه ای خوبی شروع می کنم اگر خودم را هم خوب بشناسم . البته فکر می کنم در راهش قرار گرفته ام ولی خوب خدایا فکر کنم دیگه 36 سال کافیه برای تنهایی .. الان نیاز هست کسی باشد .. لنگری .. کسی که بقیه این مسیر را بشه باهاش رفت جلو .. میشه کمکم کنی .. تا بتونم در آرامش فکر کنم و بهترین تصمیم را بگیرم .. بعضی اوقات فکر می کنم شاید من برای زندگی مجردی آفریده شدم و آستینامو بالا بزنم برای دوباره درس خوندن و یاد گرفتن .. ولی ته ذهنم .. ته دلم می خواد کسی مرا لمس کند .. کسی مرا دوست داشته باشد . خدایا میشه نشانه ها این امید را بر سرم بریزانی  .. من شاکرم بابت همه چیزهای خوبی که به من دادی خانواده . کار .. عشق .. سلامتی .. استعداد ولی الان به عشق بیشتر و هم راهی نیاز دارم .. ممنون می شوم کمکم کنی تا نشانه ها را باور کنم ... بعدشم چرا مهیار با من این مدلی برخورد می کنه

من کجای کارم اشتباهه بود .. من نباید ذوقمرگ همراهی این آدم که خیلی شبیه من بود می شدم ؟؟؟؟؟؟؟؟

مهیار خیلی آدم جالبه .. من خوشم میاد همین که میره دنبال بهتر شدن یعنی خودش برای خودش مهمه .. همین که سفر می ره .. یعنی طلاق باعث نشده تا زندگی را از خودش بگیره ...

اینا جالبه ... پس می تونم بهش فکر کنم

اما کاوه که فکر کنم تموم شد .. کاملن پاک شد و از این گذار شادانم

در مورد اخطار شیدا هم خیلی برای من جالب بود . اینکه کدخدا ممکنه کاری در حق من کنه .. پس من بازهم محکمتر باور کردم تو هستی و من این آدم و تنهایی و ... به تو می سپارم که قدرت تو بالاتر از همه اینهاست . من می دانم هرچی این آدم هم بخواهد کاری در راه شادی و خوشبختی من انجام بده .. قدرت خدای لایتنهای برای من بالاتر از همه این نیروهاست .. پس قرار نیست من کاری انجام بدهم و فقط بهمه چی را بتو می سپارم و مطمئنم . حس این آدم هم می فهمد که باید همه چی را تموم کند ولی اگر قرار ایت چیزی بین ما باشد .. فقط معماری است .

ازاده باز هم در راه مادر شدن است . امیدوارم این بار همه چی روبراه باشد و یک فینگل مهمان خانواده ما باشد . سالم و شادان ... خدایا در این راه کمکش کن . احساس می کنم مسیر سختی را داره طی می کنه . ولی بخاطر خانواده و همراهیش با علی داره قبول می کنه .. خدایا توانمندش کن .. ممنونم

خدایا من مامان و بابا و آلاله و محمد . علی و آزاده و مهیار و همه را بتو می سپارم.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۶ساعت 15:37&nbsp توسط تصرف عدوانی   | 

نقل این صحبتا نیست ،داستان تفاوتها است ....
ما را در سایت نقل این صحبتا نیست ،داستان تفاوتها است . دنبال می کنید

برچسب : اتفاقات, نویسنده : tasarofodvani بازدید : 171 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 18:36